گذری بر زندگی سردار شهید اسد مراد بالنگ؛
نویسنده : خدیجه بداق | نظر بدهید
شهیدی که با پای برهنه به جنگ با دشمنان رفت
شهید اسدمراد بالنگ حوالی ظهر یک روز بهاری در سال 1342 در شهرستان کوهدشت میان یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود.
وی چهارمين فرزندي بودند كه در خانواده به دنيا آمد. در دامان گرم اين خانو اده بزرگ شد و در سن هفت سالگي وارد دبستان شده و تا كلاس دوم دبير ستان تحصیلات خود را ادامه داد.
شهید بالنگ در زمان تظاهراتهای زمستان سال 1357 چهارده سال بیش نداشت که همپای دیگر دانشآموزان در تظاهراتهای خیابانی حق علیه باطل شرکت داشتند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز وارد بسیج شد و هنگامی که دشمن بعثی این مهمان ناخوانده و ناخواسته به خانههای مردم هجوم برد، وی از طریق بسیج به سوی جبهههای نبرد شتافت تا از شرف و دین و ناموس ملت دفاع کند.
اولین عملیاتی که این شهید عزیز در آن شرکت داشتند، عملیات طریق القدس بود که به فتح بستان منجر شد. شهید بالنگ پس از آن به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد که دراکثر عملیاتها شرکت داشتند از جمله آن میتوان به عملیات فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، محرم، والفجرها و…. اشاره کرد.
این شهید عزیز مسئولیت بهداری گروهانها و گردانها و مسئولیت بهداری لشگر 57 حضرت ابوالفضل (ع) لرستان را در جبههها به عهده داشتند.
شهید اسدمراد بالنگ چند ماه قبل از شهادت به سفارش خانواده و دوستان عقد نمودند و قصد داشتند بعد از پیروزی کشور در جنگ تحمیلی مراسم عروسی خود را جشن بگیرد وعروسش را به خانه ببرد.
شهید همواره به خاطر شخصیت برجسته مورد علا قه فرماندهي لشگر، تيپ و گردان بوده است. بارها اتفاق افتاده که افراد تحت فرماندهی وی از رعایت اصول زیردستی ایشان تعریف کرده و او را ستودهاند.
اسد مراد بالنگ علاقه خاصی به حضرت امام(ره) داشت و حضرت امام را به مثابه یک نعمت بزرگ میدانست که خدا به این ملت هدیه کرده بود.
شهید بالنگ سحرگاه روز 27 دی ماه، سال 1365 در عملیات کربلای 5 در حوالی کارخانه پتروشیمی بصره مورد اصابت تیربارهای خصم کافر از ناحیه پهلو قرار گرفت و به خیل دوستان شهیدش پیوست. دو روز بعد جسد مظلومش در حالی که شهرکوهدشت خالی از سکنه شده بود و مردم این شهر از ترس بمباران وحشیانه صدام به بیابانها پناه برده بودند در قبرستان بهشت زهرای کوهدشت تدفین و به خاک سپرده شد.
خاطره سیدعلی نظریان از شهید اسدمراد بالنگ:
در یکی از پاتکهای علیه رژیم بعث عراق در منطقه دربندی خان بودیم که قبل از شروع کار با یک خودرو به تعداد رزمندگان پوتین مخصوص برف (چکمه ) که برای راحت تر شدن عبور رزمندگان از مناطق برف گیر به منطقه عملیاتی ارسال شده بود مشغول توزیع چکمه بین رزمندگان بودیم، توزیع چکمهها که به پایان رسید یکی از افراد به نشانه اعتراض به اینکه چکمه سایز پایش نیست با مامور توزیع چکمه درگیر شد، پس از مشاهده این ماجرا شهید اسدمراد بالنگ، چکمههایش را به آن مرد داده و خودش با پای برهنه به ادامه نبرد رفت.
بسم الله الر حمن الر حيم
بار الها سوي تو با چشم گريان آمدم
با دلي افسرده و حالي پريشان آمدم
گر بخواني يا براني كي روم از درگهت
بندهام من با اميدي نزد سلطان آمدم
پروردگارا من ز احوالم پشيمان آمدم
سوي تو با حالي زار و چشم گريان آمدم
نا اميد از هر اميد جز عفو تو
با صد اميد اي اميد نا اميدان آمدم.
بار خدايا اين بار كه ديگر ميدانم حتما شهيد مي شوم چون كه محمود رضايي را در خواب ديدم و گفت من خيلي وقت است كه منتظرت هستم انا لله و انا اليه راجعون: همه از خداييم و بازگشت همه به سوي اوست. خدايا تو خودت شاهد هستي كه من اين راه را كه جهاد در راه توست آگاهانه انتخاب كردم و چون امام ما تكليف كردند. و وظيفه دانستم كه در اين راه كه جهاد در راه توست شركت كنم و در برابر دشمنان دين تو بجنگم و خدايا مرا عفو نما و گناهانم را ببخش و شهادت را در اين راه كه جهاد در راه توست نصيبم گردان و اين همان راهي است كه سالار شهيدان حسين عليه السلام در مقابل دشمن تن به ذلت نداد و در اين راه به شهادت رسيد و خدايا تو خودت شاهد هستي كه من هم خيلي مشتاق ديدار او هستم و در اين راه با دشمنان دين او ميجنگم و تن به ذلت نخواهم داد و به شهادت خواهم رسيد و خدايا اميدوارم كه مرا عفونمايي و به اين آرزويم برسم.
پيامم براي امت شهيد پرور اين است هميشه جبههها را پر كنند. امام نعمتي است كه خداوند به ملت ايران عطا كرده قدر اين نعمت را بدانيد. والسلام
والسلام عليكم اسد مراد بالنگ
روحش شاد ویادش گرامی