گذری از زندگی شهید سبز علی مولوی راد
برایم گریه نکنید، ما یاران حسینیم
* خدیجه بداق
شهید سبز علی مولوی راد درسال 1347 در خانوادهای مذهبی در روستای سیرم واقع در بخش پاپی از توابع شهرستان خرمآباد پا به عرصه وجود نهاد.
او در کودکی دارای اخلاق و رفتار پسندیده بود به طوری که نزد اطرافیان بسیار مورد احترام قرار میگرفت.
علی در7سالگی برای تحصیل وارد مدرسه شد، در این دوران بود که دوران انقلاب به رهبری امام امت به اوج رسیده بود.
با سن کمی که داشت همانند دیگری بچههای انقلابی به خیابان میرفت و با شعارهای الله اکبر خمینی رهبر تنور انقلاب را در خرمآباد گرم میکردند.
شهید سبز علی مولوی راد وقتی به سن یازده سالگی که رسید فکری وسیع و واقع بین و قلبی مملو از ایمان و عشق به انقلاب و امام داشت.
بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند مردم، در 22 بهمن سال 57 هرگاه در تلویزیون تصویر امام خمینی (ره) را مشاهده میکرد با ذوق خاصی به مشاهده امام مینشست و زیر لب صلوات میفرستاد.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، چندین مرتبه جهت حضور در جبههها به مراکز بسیج و سپاه مراجعه میکند ولی چون سن کمی داشت از اعزام او خودداری میکردند.
اما علی با نوشتن شعارهای مذهبی و پخش و چسباندن پوسترهای مذهبی عشق خود را به امام و انقلاب اسلامی مردم ایران نشان میداد.
در سال 1361برای پایه اول راهنمایی ثبت نام کرد ولی چون در حادثه رانندگی برادر بزرگش به همراه همسر و دو فرزندش فوت میکنند و خانواده با مشکلات مالی روبرو می شود وی تحصیل را رها و به کار کردن میپردازد.
شهید سبز علی مولوی راد در سال 1364 از طریق اقوام به شرکت کشت و صنعت هفت تپه میرود و بعد از چند ماه کار از موقعیت استفاده میکند به عضویت بسیج در آمد و بعد از یادگیری فنون نظامی از طریق تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) پادگان شوش به مناطق عملیاتی اعزام میشود.
شهید در مرخصی آخری که به خانه میآید بیش از گذشته خوشحال بود و میگفت به زودی حملهای در پیش است و خیلی دوست دارم در آن شرکت کنم و بتوانم از کیان مملکتم دفاع کنم تا بتوان پاسخ محکمی به دشمان کشورمان بدهیم.
وی در همین مرخصی نزد مادرش می رود و می گوید اگر شهید شدم برایم گریه نکنید و سیاه نپوشید چرا که ما از یاران امام حسین(ع) هستیم. زیرا امام حسین(ع) برای اسلام و قران شهید شد و ما نیز باید همین راه را ادامه دهیم تا مکتب اسلام و قرآن پایدار بماند.
سرانجام شهید سبز علی مولوی راد با شرکت در عملیات والفجر 8 در 29 بهمن سال 64 در منطقه شهر فاو عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
هم رزمان شهید از لحظه شهادت او چنین میگویند:
«علی در عملیات والفجر 8 آر پی چی زن بود و با شلیک پشت سر هم چندین آر پی چی باعث ایجاد خسارات و منهدم کردن ادوات زرهی زیادی به دشمن گردید که در این حین نیز، شنوایی خود را از دست داد و منجر به خون ریزی گوشاش نیز شد، اما کماکان به رزم خود ادامه میداد و فریاد عقب نشینی هم رزمان خود را نمیشنید و تا نزدیک غروب دفاع جانانهای از خود نشان داد. ولی سرانجام مورد هدف تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و به تنها آرزوی خود که شهادت بود، رسید و به لقاءا… پیوست».
روحش شاد یادش گرامی…
به نقل از نور مراد مولوی راد برادر شهید و سرهنگ رضا رستمی فرمانده و همرزم شهید